LOL

ساخت وبلاگ
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد. param name="AutoStart" value="False"> LOL...
ما را در سایت LOL دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0minor8 بازدید : 140 تاريخ : سه شنبه 26 بهمن 1395 ساعت: 19:33

معتاد وبلاگ های بی در و پیکر شده ام
با خواندن هر پست دیگر لازم نیست 
از آن موضوع چیزی بنویسم
LOL...
ما را در سایت LOL دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0minor8 بازدید : 136 تاريخ : سه شنبه 26 بهمن 1395 ساعت: 19:33

استاد ریاضت هندی شده‌امهر چیزی که می‌بینمیا هر چیزی که می‌شنومدر را برویش باز می‌کنمتا جایگاهش را توی ذهنم پیدا کند..و بعدفقط تحمل می‌کنمتحمل می‌کنم.. LOL...
ما را در سایت LOL دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0minor8 بازدید : 134 تاريخ : سه شنبه 26 بهمن 1395 ساعت: 19:33

دیشب آمدم بنویسم که زیر بار آزمایش 

تست نمره کور چشم های تنبل(تر) شده ام

نه می توانم بخوانم، نه می توانم بنویسم.


+نتوانستم

+ننوشتم

LOL...
ما را در سایت LOL دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0minor8 بازدید : 139 تاريخ : سه شنبه 26 بهمن 1395 ساعت: 19:33

" ما همه مقصریم " پی نوشت: ننازیم به فرهنگمون که چند هزارساله اسفرهنگ یعنی واینستی از مرگ هموطنای خودت فیلم بگیرییعنی به نیروهای امدادی راه بدی که التماس نکنن واسه عبور کردن یعنی واسه چهارتا ورق با کسی که جونشو میذاره کف دستش میاد نجاتت بده بحث نکنی یعنی حقیقت رو هرچه هست بگیم و نشون بدیم و ملت رو خر فرض نکنیم ..!و تاسف بابت اون دسته از گوسفندای به ظاهر انسان نما که این حادثه رو تبدیل به فاجعه کردن! LOL...
ما را در سایت LOL دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0minor8 بازدید : 140 تاريخ : پنجشنبه 7 بهمن 1395 ساعت: 8:26

LOL...
ما را در سایت LOL دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0minor8 بازدید : 159 تاريخ : پنجشنبه 7 بهمن 1395 ساعت: 8:26

تاریکی، دوست قدیمی من؛ سلام آمدم تا با تو درباره تصویری که آرام خزید و تخم هایش را وقتی که خواب بودم توی مغزم کاشت با تو سخن بگویم، که هنوز با آوای سکوت .. همانجا مانده. - در رویاهایم، قدم زنان، تنها و بی قرار در خیابان های تنگ کابلستون (cobblestone)، زیر هاله نور چراغ خیابان، گریبانم را به سوی سرد و نمناکش برگرداندم و ناگاه .. نور چراغ نئونی چشمانم را شکافت، شب را به دو نیم و آوای ساکت سکوت را لمس کرد. در برهنگی شب ده هزار نفر و شاید بیشتر را دیدم. مردمی که بی هیچ صدایی حرف میزدند و بدون گوش دادن، می شنیدند.. مردمی که شعرهایی از جنس نخواندن و نشنیدن می نوشتند و هیچ‌کس جرات نمی کرد آوای ساکت سکوت را برهم زند. - فریاد برآوردم: احمق! آیا نمی دانی سکوت مثل ِ سرطان ریشه می دواند و رشد می کند .. واژگانم را که شاید برایت آموزنده باشد بشنو .. بازوانم را بگیر که شاید به (داد) تو برسم.. کلماتم اما مثل ِ افتادن (باریدن) قطره های ساکت ِ باران در تاریکی پژواک می کردند. - مردم خم شدند و به درگاه خدای نئونی که خود ساخته بودند دعا کردند. نشانه‌ی نئونی روی کلماتی که در حال فرم دادنشان بودم، درون آوای LOL...
ما را در سایت LOL دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0minor8 بازدید : 159 تاريخ : پنجشنبه 7 بهمن 1395 ساعت: 8:26

گویا برای من مقدر شده تا زمانی که بتونم

دوباره روپوش سفیدم رو بپوشم و سر تخت

بیمارها حاضر شم .. 

باید به دیوارهای ِ کوچه های ِ سلول سلول ِ 

تنگ ِ حوالی شهرک اکباتان تراکت بچسبونم.


پی نوشت: 28 ساعته که نخوابیدم

LOL...
ما را در سایت LOL دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0minor8 بازدید : 140 تاريخ : پنجشنبه 7 بهمن 1395 ساعت: 8:26

بوسه ها میان لب هایمان جا ماند

صلح که جواب نداد ..

پس بیا بجنگیم

LOL...
ما را در سایت LOL دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0minor8 بازدید : 157 تاريخ : پنجشنبه 7 بهمن 1395 ساعت: 8:26

دست روی دست که بگذاری همینطور ثانیه‌ها سپری شوند یکهو به خودت می‌آیی و می‌بینی کپک گرفته لحظه‌ها را بویش از چند تا وبلاگ آنطرف‌تر هم به مشامت می رسد. چیز عجیبی نیست روزمرگی وقتی تمام کارت شده زل زدن به همین صفحه‌هایی که قرار است کلمات بعدی توی فکرت را تشکیل بدهند. از قضا یک همچین روزی یک نفر می‌آید با اینسایکلوپدیاهایی از غم با لبخندی به قشنگی برف، برایت ترجمه می‌کند هر حسی را که از پرده چشم‌هات مشخص نیست (نمی‌شود خواند). بعد کلمه می‌شود توی دهانت .. فکر می‌شود غلت می‌خورد روی زبانت.. نگاه می‌شود توی چشم‌هات تا با هر کدامشان که شده .. حتا با روی کار آمدن غیرارگانیک‌ترین گرگ .. زمزمه کنی: - مینور؟ ادامه مطلب LOL...
ما را در سایت LOL دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0minor8 بازدید : 143 تاريخ : پنجشنبه 7 بهمن 1395 ساعت: 8:26

  تد: ببخشید.. من فقط یه سوال سریع داشتم. ویکتوریا بنظر دختر باحالی میاد. چرا نمی‌خواید باهاش ازدواج کنید؟ کلاوس: اوه خب، ویکتوریا wunderbar هست. عذر می خوام wunderbar آلمانی خارق‌العاده ست. تد: آره.. آره اینو می‌دونم. کلاوس: اوه شما آلمانی صحبت می‌کنید؟ (کلاوس به آلمانی صحبت می کنه) تد: نه کلاوس: ... تد: نه نه نه کلاوس: ... تد: نه، فقط .. فقط .. فقط یک کلمه کلاوس: اوه.. اوه..    کلاوس: خیلی خب، ویکتوریا... یه کلمه‌ای توی آلمانی هست  Lebenslangerschicksalsschatz  و نزدیک‌ترین ترجمه برای این کلمه میشه Life long treasure of Destiny (گنجینه مادام‌العمر سرنوشت) و ویکتوریا wunderbar (خارق العاده) هست؛ اما اون برای من Lebenslangerschicksalsschatz نیست.  کلاوس: اون برای من Beinaheleidenschaftsgegenstand هست. می‌فهمی؟ (تد سر تکون میده) کلاوس: تو wunderbar رو می فهمی اما Beinaheleidenschaftsgegenstand رو نمی‌فهمی؟  (تد سر تکون میده) کلاوس: این چیزیه که‌ما توی مهدکودک یاد می گیریم. عذر می‌خوام Kindergarten واژه آلمانی معادل ِ ... تد: نه، نه، این یکی‎رو می‎دونم. کلاوس: اوه، باشه. اما Beinaheleid LOL...
ما را در سایت LOL دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0minor8 بازدید : 154 تاريخ : پنجشنبه 7 بهمن 1395 ساعت: 8:26

دلخسته ام، از اینهمه دیوار ِ بی در که... «ای مهربان! یک پنجره با خود بیاور کـه» دنیا تـــــو را برد و بـه نفرت هاش عاشق کرد این غول تنها، گوشه ی قصر خودش دق کرد غولی که آخر توی «فصلی سرد» خواهد مرد یا از تـــــو یا از شدّت سردرد خـــــواهد مـــرد «مسعودخان کیمیایی» خوب می داند: که آخر ِ قصّه همیشه مَرد خواهد مُرد! دلــــخسته ام از شهر نامردی و رندی ها پایان خوبم باش! مثل ِ «فیلم هندی» ها... + زیاد اکی نیستم. LOL...
ما را در سایت LOL دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0minor8 بازدید : 134 تاريخ : پنجشنبه 7 بهمن 1395 ساعت: 8:26

یه حسی بهم میگه اگه یه جایی

شبیه به فایت کلاب داشتیم

حالمون خیلی بهتر از اینها بود


-----

+ بدرخواست خودم از یه دختر کتک خوردم! 

LOL...
ما را در سایت LOL دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0minor8 بازدید : 130 تاريخ : پنجشنبه 7 بهمن 1395 ساعت: 8:26

من یک سری حرف دارم که تا امروز نتونستم پابلیک بیانش کنم. شاید بخاطر ترس درونی یا بخاطر حس بدی که وقت اقرار به آدم دست میده؛ اما حقیقت امر اینه که این حرف ها باید مدتها پیش از دهن من بیرون میومد و شاید می تونست یک مقدار از وزن روی شونه هام رو برداره یا حتا معجزه‌ای رخ بده و من رو به روال سابق برگردونه. گذشته من دستخوش اثر انگشت تعداد زیادی از آدم هایی قرار گرفته که زمانی اونها رو دوست می‌دونستم و از روی سادگی یا از روی خام بودن خودم، نه متوجه رفتار خودم بودم و نه متوجه رفتار اونها. این رفتارها نتیجه‌ش این بود که من از میون اون جمع (به معنای واقعی کلمه) فرار کردم.  فیس‌بوک، توییتر، اینستاگرام غیرفعال ..   حذف وبلاگ 5 ساله‌م و همینطور حذف 12 تا وبلاگ دیگه بعد از اون که به‌هرطریقی سعی داشتم جای خالی توی دلم رو باهاشون پر کنم.  فاصله گرفتن از همه، ترک کردن سایت‎هایی که فعالیت می کردم. ناشناس بودن و موندن توی هرگوشه از این جادوی هزارتو شکل دیجیتال؛ همه و همه کارهایی بود که سعی کردم برای حفظ آرامشم انجام بدم. اما حقیقت اینه که از مدتها قبل حس دلتنگی و انزوا توی من بیدار شد. حتا سعی کردم دوبا LOL...
ما را در سایت LOL دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0minor8 بازدید : 128 تاريخ : پنجشنبه 7 بهمن 1395 ساعت: 8:26